۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

من و اتاق 2150 - قسمت پنجم

فردا اون روز حدودا ساعت ده ظهر بود که قرار گذاشته بودیم بریم ستاد انتخاباتی. داشتم به این فکر میکردم که این همه راه رو چطوری برم. خلاصه لباس هامون رو با ممد که شب قبلش خونه ی ما خوابیده بود پوشیدیم و از در زدیم بیرون همچین که در رو باز کردیم که بریم بیرون دیدیم یه جمعیتی جدود ششصد هفتصد نفری همین جا شروع کردن به ددا و بیداد و اعتراض کردن توی خیابون هستن ما هم که هدفمون همین اعتراض بود سریع رفتیم و قاطی شدیم. ولی بر خلاف روز قبل که لباس شخصی ها و امنیتی ها خبری ازشون نبود. اینجا همون ابتدای کار لباس شخصی ها با موتوری ریختن وسط جمعیت و شروع کردن به فحش دادن و با باتوم و چوب مردم رو زدن. مردم هم اون اویل اعتراضات چیزی تو ذهنشون نبود فقط از دست این وحشی ها در می رفتن و دوباره چند متر اونورتر جمع می شدن خلاصه این درگیری ها حدود یکی دو ساعتی ادامه داشت تا اینکه مردم پراکنده شدن. من و ممد که رفته بودیم توی کوچه های فرعی از میان بر و کوچه پس کوچه خودمون رو رسوندیم در ستاد انتخاباتی . اونجا که رسیدیم دیدم یه جمعیت خیلی زیادی که تو عمرم ندیده بودم وایسادن که نه ته اش معلومه و نه سرش معلوم بود که کجاست. جمعیت اینقدر زیاد بود که ما توی هومون کوچه موندیم و نمیشد جلوتر رفت. خلاصه یه ده دقیقه همون جا بودیم که به جمعیت گفت برید به طرف میدون مرکزی شهر اونجا کاندیدا می یاد و براتون صحبت می کنه جمعیت هم شروع به حرکت کرد. خیلی زیاد بودن من که تو عمرم تو هیچ تظاهرات و گردهمایی و از این حرفا نبودم وافعا برام این همه جمعیت باورکردنی نبود. خلاصه راه افتادیم و به سمت میدو رفتیم. توی راه هم سر دو سه تا چهار راه اصلی مامورها اون دور وایساده بودن منتها اینقدر جمعیت زیاد بود که جرات نمیکردن هیچ کاری بکنن. یه جمعیت چند صد هزار نفری بودن تازه وقتی فهمیدم چقدر زیاد هستن که رفتم روی پل عابر پیاده تا چندتا عکس بگیرم.
خلاصه موقعی که رسیدیم به میدون صلی جمعیت چنان شعرهایی میدادن که گوش فلک رو کر کرده بود. بعد از یه مدت هم کانیدادی معترض اومد و برای مردم حرف میزد ما که چیزی نمیفهمیدیم از حرفهاش چون فاصله خیلی زیاد بود منتها همین قدر که دیدیم برای رایی که بهش دادیم ارزش قائل است خیلی بهمون روحیه می داد. بعد از سخنرانی حدود نیم ساعتی که داشت. جمعیت از چند طرف توی دسته های بزگ متفرق شدن. ما هم به سمت خونه با یه جمعیت چند ده هزار نفری به راه افتادیم.
حدودای ساعت پنج بعد از ظهر بودکه دوباره رفتیم تو خیابون. این دفعه جمعیت کمتر بود و اینا کسایی بودن که اومده بودن تا با امنیتی ها و بسیجی ها درگیر بشن اخه از دیروز که درگیری ها شروع شد کلی عکس و مطلب و فیلم تو اینترنت گذاشته شد که وحشی گری هاشون رو نشون میداد. اون روز بعد از ظهر هم رفتیم با ممد تو خیابون و شروع کردیم به شعارهای تند دادن و اتیش زدن سطل های زباله و درگیری با مامورها. توی کش و قوس فرار و درگیری من ممد رو گم کردم و دیگه هم نتونستم پیداش کنم یکی و ساتی درگیری ها ادامه داشت تا اینکه کم کم تاریک شد و برگشتم خونه .اما خبری از ممد نداشتم.

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

آیا بالاترین با مشکل انفجار اطلاعات مواجه است؟

بالاترین را شاید تنها سایتی دانست که جهت گیری آن در اوضاع محدود و بسته ی امروز ایران را کاربران تعیین می کنند. و در شرایطی که همه چیز در ایران سانسور شده و کنترل شده عرضه می شود و محدودیت ها هر روز افزایش پیدا می کند. بالاترین جایگاهی شده است برای رسانه ای کردن هر چیز که انتشارش در داخل محدود شده است. و به حق یکی از تاثیرگذارترین رسانه های مخالفان و معترضین است.
اما پدیده ای که بالاترین چند صباحی است با آن مواجه شده است ارسال لینک های فراوان و متعدداست که گاهی از یک مطلب ده ها لینک در ان به صورت همزمان ارائه می شود و بهشکل تصاعدی این تعدد لنک ها از یک خبر افزایش پیدا می کند. و افزایش و تعداد زیاد این لینک ها که جنس و محتوایشان نسبتا یکی است باعث می شود که سایر مطالب مهم و مطالب مفید دیگر تخت الشعاع قرار گرفته و نادیده انگاشته شوند. به شخصه خودم تاکنون ده ها مورد را دیده ام که خبرها و پیام های مهمی توسط کاربران ارسال می شودکه به دلیل حجم انبوه لینک های ارسالی تکراری بدون انکه فرصتی برای خوانده شدن و دیده شدن پیدا کنند به سرعت از صفحات اصلی و اولیه خارج می شوند و به فراموشی سپرده می شوند. این وضع باید برطرف شود و راه حلش نیز نه در دست مدیریت که در دستان کاربران سایت است .باید کاربران بالاترین پیش از ارسال لینک ها کمی در صفحات و لینک های ارسال شده ی قبلی جستجو کنند. تا لینک تکراری و مطالب یکسان را دوباره ارسال نکنند.
اگر کمی همه ی ما دقت کنیم این رسانه ی پر مخاطب بسیار سودمندتر و قوی تر از حال خواهد شد .

ایران دومین جستجوی انجام شده ی امروز یاهو.

امروز
دوشنبه 06 مهر 1388 / Sep 28 2009
کلمه ی ایران دومین جستجوی پرتعداد در یاهو بوده است. و در قسمت بیشترین جستجوهای یاهو در صفحه ی اصلی قرار گرفته است.
هر چند شک دارم بازدید کنندگان از این جستجوی خود نیت و ذهنیت
درستی داشته باشند.اما متاسفانه در هنگام جستجوی این کلمه در یاهو اولین نتیجه ای که نمایش داده می شود .خبر ازمایشات موشکی ایران است.


۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

من و اتاق 2150 - قسمت چهارم


اون شب بعد از اعتراضات خیابونی که البته آخرش با درگیری کوچیک با برادران ارزشی تموم شد. دو تایی رفتیم خونه. تو راه هیچ حرفی نزدیم .چون واقعا حوصله اش رو نداشتیم و در ضمن چیزی هم بای بحث نبود. یه جورایی انگار دنیا به آخر رسیده بود. نمیدونم چرا ولی واسه منم که زیاد توی وادی انتخابات و اینها بودم تحمل کردن این ادم که بخواد چهار سال دیگه هم حکومت داری کنه غیر ممکن بود. چه برسه به اونایی که انتخابات براشون خیلی جدی بود. خلاصه اون شب رفتیم خونه . و از اونجایی که دولت محترم همه چیز رو قطع کرده بود حتی موبایل ها هم از کار افتاده بودن ما برگشته بودیم به دنیای عصر حجری و اگه با کسی کار داشتیم یا باید بی خیال می شدیم یا پا میشدیم میرفتیم در خونه اش.خلاصه به زور نشستیم پای تلویزون خودمون بلکه یه چیزی داشته باشه ما رو از این حال و هوا در بیاره .هر چند که هیچ وقت امیدی به این صدا و سیما نمیشد داشت. به محض روشن کرد انگار نه انگار که خبری شده باشه. بالا و پایین صفحه رو گل و بلبلی کرده بودن و چپ و راست امار وپیام تبریک میدادن و از حضور پر شور و دشمن شکن صحبت می کردن .حالام داشت به هم میخورد با عصبانیت تلویزون رو خاموش کردو کنتترلش رو پرت کردم گوشه اتاق .حالم از هر چی سیاست و ادم سیاسی بود به هم میخورد. خلاصه اون شب رو به زور وبدبختی گرفتیم خوابیدیم که ببینیم فردا چی پیش می یاد.
فردا صبح که بیدار شدم. اول پریدم ببینم تلفن و موبایلم چطوره خدا رو شکر وصل شده بود ولی بازم از پیامک خبری نبود پارازیت ماهواره هم همچنان ادامه داشت. انتظاری نداشتم اما با یکم امید رفتم نشستم پشت کامپیوتر ببینم تو اینترنت چه خبره. اولین کار باز کردم مسنجر بود که خدا رو شکر یه فضایی برای دست چین کردن دوستان داره. اما خوب مسنجر رو هم قطع کرده بودن. به بدبختی تا یه راه برا باز کردنش پیدا کردم دیدم اولین پیامهایی که برام گذاشتن داد و بیداد ها و فحش هایی بود که نثار کاندید پیروز کرده بودن و عواملی که ملت عقیده داشتن برا تقلب کردن کمکش کردن.
من همیشه جزئیات ر توجه میکن. یه پیام بود که خیلی برام جالب بود یه نفر پیغام برا همه فرستاده بود که لطفا اون شصت و چند درصدی که به کاندید پیروز دادن پیغام بدن تا بفهمم راست میگن. بالاخره مشت نمونه خروار هت دیگه این شصت و چند درصد از تو فضا که نیومدن باید توی مسنجر و اینترنت هم همین نسبت با یکم بالا و پایین رعایت شده باشه. خلاصه ما هم همین پیام رو برا همه فرستادیم که ببینم جوابش چی می یاد. اما به جز چند تا فحش برای اون کاندید چیزه دیگه ندیدم.
خلاصه یکم توی سایت ها چرخی زدیم و دیدیم که بهت و حیرت فقط تو شهر ما نیست کل ایران رو این بهت فرا گرفته. یکم جستجو کردم ببینم خوب الان مردم چیکار میکنن که دیدم یه چند تا پیغام اومده که نوشتن ما طاقت دزدیدن رای خودمون رو نداریم میریم که رایمون رو پس بگیریم. داشتم به این فکر میکردم که چطوری میخوان رای خودشون رو پس بگیرن که ممد بهم زنگ زد و گفت بیا دم در بریم یه جایی. گفتک کجا گفت میخوام برم رایی که انداختم تو صندوق رو پس بگیرم! کلی تعجب کردم . اماده شدم و با هم رفتیم بیرون گفتم خوب الان کجا میریم . گفتت میریم پیش اون کسی که بهش رای دادم تا رایم رو پس بگیرم. همینطوری داشتیم پیاده می رفتیم که رسیدیم به میدون. دیدم یه جمعیتی حدود دو سه هزار نفر جمع شدن و دارن شعار میدن. ما هم رفتیم قاطی جمعیت و شروع کردیم به شعار دادن. جمعیت شروع به حرکت کرد تا رسیدیم به میدون اصلی اونجا دیگه جمعیت خیلی زیاد شد شاید حدود هشت نه هزار نفری میشدن. خیابون رو پلیس بسته بود و بیشتر از اون نمیشد جلو رفت. مردم سعی میکردن پیش هم بمونن تا مشکلی پیش نیاد اما یکم که گذشت مامورای لباس شخصی با موتور و ماشین هاشون رسیدن و بدون هیچ مقدمه ای ریختن وسط جمعیت و انگار که ما ارث پدرشون رو خورده بودیم ملت رو میزدن. قبلا هم دیده بوم که مردم رو نیروهای ضد شورش میزدن. نتها ینها که لباس شخص بودن به قصد کشتن میزدن و اصلا هیچی حالیشون نبود.خلاصه اینطوری که شد جمعیتم هیجانی شد و ملت شروع کردن با هر چی دم دست بود به لباس شخصی ها درگیر شدن. چیز خاصی که نبود جز سطل های اشغال که اتیششون زدن و سنگ و تیکه اجر. یکم که اوضاع بالا گرفت خود موتوری ها ترس ورشون داشت و رفتن عقب همچین که جمعیت غالب شد و برادرای ذوب شده رو پس زد. دیگه نمیشد جمعیت رو کنترل کرد و مردم شروع کردن به شعارهای تند دادن .اوضاع کم کم پیچیده شده بود و هیچ کس نمیدونست داره چیکار میکنه . تو همین شلوغ پلوغی ها بود که من ممد رو گم کردم و ندیدمش دیگه کجا رفتو اینها. یکم که جمعیت شلوغ تر شد بازم لباس شخصی ها و امنیتیها ریختن وسط جمعیت اما این دفعه مردم عصبانیتشون بیشتر شده بود و به جای فرار باهاشون در گیر شدن. حکایت غریبی هست دعوا با دست خالی با مامورهایی که شوک برقی دارن و اسپری و باتوم. خلاصه درگیری که زیاد شد چند تایی گاز اشک اور زدن پلیس ها و تو همین حین یکی دو تا از موتوری ها رو مردم گرفتن بعد از کتک مفصلی که یکی دو تاشون خوردن موتورهاشون رو مردم اتیش زدن تا پلیس و امنیتی ها نتونن جلوتر بیان. یکی دو ساعتی همین طوری جنگ و دعوا ادامه داشت تا اینکه دیگه مردم خیلی زیاد شدن شاید حدود دده دوازده هزار نفری شدن و دیگه این جمعیت رو هیچکس نمیتونه کنترل کنن .خلاصه چند نفری که تونستن با داد و بیدا جمعیت رو متوجه کنن اعلام کردن که پهلوی هم باشین میریم به سمت ستاد انتخاباتی تا ببینیم باید چیکار کرد. خلاصه جمعیت شروع به یه حرکت منظم کرد و به سمت ستاد راه افتادو توی مسیر هم شعارهایی مثل رای منو پس بدین و اینها میدادن و هر جا هم پلیس وایساده بود شعار حمایت حمایت و تشکر تشکر میدادن و باز ادامه میدادن خلاصه یه نیم ساعتی طول کشید تا رسیدیم در ستاد انتخاباتی اونجا دیگه شدت فریاد اینقدر بالا رفت که گوش رو کر می کرد تا اینکه یکی از مسئول های ستاد اومده بیرون و اعلم که کاندیدای منتخب شما فردا قراره ساعت پنج عصر توی همین میدون پایین سخنرانی کنه پس بیرن و فردا همتون حاضر باشید تا خود کاندیدا بگه در رابطه با این تقبل باید چیکار کرد. جمعیت یه نیم ساعتی همون جا موند و بعدش توی دسته های کوچیکتر متفرق شد. منم که توی تمام مسیر چشمم دنبال ممد میگشت بدون اینکه پیداش کنم برگشتم خونه ببینم باید چیکار کنم. با خودم تو راه فکر میکردم که ین جمعیت که این هیجان رو داره فکر نکنم به این راحتی ها بی خیال انتخابات بشه.

وای بر ما اگر حمایت کنیم

خاک بر سر نظامی که میخواهد با اعتراف گرفتن از سعید حجاریان که به خاطر بیماری که بر اثر ترور شدن دارد و حتی قدرت تکلم ندارد. خود را تبرئه کند. خاک بر سر خامنه ای و احمدی نژاد و خاک بر سر صدا و سیما و وای بر ما اگه از اینها حمایت کنیم. چه منطقی میتواند اعتراف گیری از یک معلول را در تلویزون توجیه کند؟کسی که حتی نمیتواند صحبت کند و تلویزون صحبتهایش را زیرنویس می کند. همچنان بر سر حرفمان هستیم .ما سبزیم اگه یک نفر باشیم. اگر تمام دنیا بر علیه ما اعتراف کند همچنان سبزیم

۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

اولین لیست از لیست سیاه سبزها


نگذاریم حرکت جنبش سبز انفعالی باشد یا فراموش شود.
فقط باید اطلاع رسانی کرد تا نتیجه حاصل شود


بنا بر هماهنگی خودجوشی که جنبش سبز برای تحریم محصولاتی که در صدا و سمیما این رسانه ی ننگین کوتاچیان تبلیغ و معرفی می شوند. بری ایجاد یک وحدت بین تمامی جنبش سیز و یکپارچه کردن تحریم کالاها. قرار بر این شد که برای شروع کار لیستی پنج تایی از محصولاتی که بیشترین تبلیغات را در صدا و سیما دارند را تهیه کنیم. و به همه اطلاع رسانی کنیم تا این کالاها را تحریم کنند و از خریداری آن ها خودداری کنند. این البته شروع کار است و به مرور و هر هفته لیست محصولات جدیدی که از رسانه های کوتاگران استفاده می کنند اضافه خواهد شد. در ابتدا باید اعلام کنیم که هدف این تحریم ها به هیچ روی ایجاد مشکل برای کارخانجات و صنایع داخلی نیست. بلکه جنبش سبز اعتقاد دارد نباید از رسانه ای که دستش به خون جوانان آلوده است برای تبلیغات استفاده کرد و خواسته یا ناخواسته در تقویت این رسانه ی شوم کوشید و بدیهی چنان چه شرکت ها از ادامه ی تبلیغات صرف نظر کنند جنبش سبز با آنها مشکلی نخواهد داشت.
دوستان توجه کنند مهمترین لازمه ی تاثیر گذاری این طرح اطلاع رسانی آن است. پس به هه اعلام کنید و منتظر اسامی شرکتهای جدید باشید.
اولین پنج شرکت که جنبش سبز آنها را تحریم می کند.
کلیه ی محصولات صحت
محصولات گروه صنعتی انتخاب که شامل مارک های تجاری حایر اسنوا و دوو می شود.
کلیه ی محصولات شرکت تبرک
محصولات شرکت لادن
محصولات شرکت پورتن ( وسایل و تجهیزات ورزشی)

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

لیست سیاه سبزها

ما بی توجه هستیم یا تبلیغ دهنده ها فکر میکنن تحریم کالاهای تلویزون کم رنگ شده؟
موضوع تحریم کالاهایی که در صدا و سیما تبلیغ می شوند از روزی که حمله ی تلویزون به مخالفان و معترضان آغاز شد مطرح شد وتا جایی پیش رفت که تبلیغات تلویزون به شدت کاهش ‍یافت و حتی کمکی از طرف دولت برای صدا و سیما اختصاص یافت. اما به نظر می رسد که این موضوع کمرنگ شده است و تبلیغات در سیما د ر حال فزونی است .این در حالی است که تلویزیون در حال حاضر حملات خود را به سبزها و سران آنها به شدت افزایش داده است. و زمینه را برای دادگاهی کردن انها در حال مهیا کردن است؟ ایا بهتر نیست هر هفته چند محصول را برای تحریم اعلام کرد و سپس در طول روزهای بعد هر روز کالاهایی که در صدا و سیما تبلیغ می شوند را به انها افزود به این صورت یک لیست سیاه از کالاهای تحریمی توسط سبزها به وجود خواهد امد که مانع از همکاری شرکتها با صدا و سیما می شود ضمن انکه حرکت تحریم را منسجم و یکپ‍‍‍ارچه می کند.

بازم گلی به جمال حامد کرزای

بازم گلی به جمال حامد کرزای که بیشتر از احمدی نژاد میفهمه.
قضیه از این قرار هست که احمدی نژاد از رهبر یاد گرفته. و قبل از اینکه کمیته ی انتخابات افغانستان نظر نهایی در مورد نتایج قطعی ارای ریاست جمهوری افغانستان رو اعلام کنه در یک پیام تبریک ، پیروزی کرزای رو به او و ملت افغانستان! تبریک گفته. اما حامد کرزای که مثل احمدی نژاد بی جنبه نیست. امروز طی یک مصاحبه اعلام کرد که از کشور دوست و برادر ایران و اقای احمدی نژاد به خاطر تبریکشون تشکر میکنه و چنانچه نتیجه نهایی انتخابات رو کمیته ی مستقل انتخاباتی تایید و منتشر کنه و بر اون اساس ایشون برنده اعلام بشه پاسخ این پیام تبریک احمدی نژاد رو خواهد داد.
واقعا فرق بین دو رئیس جمهور از همین چیزها مشخص میشه. اینکه حامد کرزای با وجود اینکه شمارش ارا تموم شده و نتیجه ی نهایی شمارش او رو برنده کرد باز هم به قانون پایبند بوده و اعلام کرده هنگامی که کمیته صحت رو تایید کنه خودش رو رئیس جمهور قانونی میدونه .اما احمدی نژاد از این حد شعور و فرهنگ سیاسی کامل بی اطلاع هست.
پس بازم گلی به جمال حامد کرزای

حکایت غریب خداوندان روی زمین

وقتی کسی آنقدر باد می کند که خود را خدای روز زمین میداند و همه چیز را تحت سلطه و زیر قدرتش می داد. و هنگامی که عده ای از آن شخص بتی بزرگ و الهه ی روی زمین می سازند. حکایت همین می شود که میبینید. دربین تمامی مراجع و علمای دینی فقط و فقط یک آقای خامنه ای است که ماه را روئیت می کند .اما سایر علما هیچکدام نمیتوانند چنین چیزی را ببینند.

من و اتاق 2150 - قسمت سوم

خلاصه اون شب یه نیم ساعتی تو گیجی و خماری بودم و بعدش گرفتم خوابیدم. صبح ساعت ده یازده بود دیدم داداشم اومد بیدارم کرد و گفت پاشو رفیقت اومده دم در کارت داره. به زور لباسا رو پوشیدم و رفتم دم در ممد اومده بود یه قیافه خنده داری پیدا کرده بود کاملا خشک شده و گیج بود انگار یه تریلری اجر روش خالی کرده بودن تو اوج گیجی بود. گفتم ها چی شده گفت هیچی اون که سوار کار هست راضی نشده ریاست رو ول کنه .یه کاری کرده خودش دوباره رئیس شده. گفتم چند میلیون گفته فعلا ده دوازده میلیون گفتم خوب هنوز که تموم نشده بازم کلی رای مونده .گفت نه اینطوری که میشمورن اگه شش میلیارد رای هم باشه بازم همینطوری میمونه.
گفتم خوب طوری نیست بی خیال هر چی بوده تموم شده. خودت چطوری؟! انگار که با پتک زدم تو سرش اعصابش آتیشی شد یه چند تا فحش دوستانه بهم داد و شروع کرد به اینکه دیدن چهار ساله ی دیگه ی این اقا دیگه واسه اش غیر قابل تحمله .یه جوری صحبت میکرد انگار که هر چی پنجره و روشنایی تو دنیا بوده ازش گرفتن.گفتم وایسا لباس بپوشم بریم بیرون یه گشتی بزنیم حالت خوب میشه. با هم زدیم تو خیابون و یه چند ساعتی گشت زدیم. ولی تازه حال اون که بدتر شد حالم خودم هم خراب شد.انگار خاک مرده پاشیده بودن تو شهر یه سری آدم بی روح و گیج و منگ مثل خودمون تو خیابون ها بیخودی بالا و پایین میرفتن .معلوم بود همه این بیماری مسری نا امیدی و سرخوردگی رو گرفتن.
تا حدودای عصری تو خیابون بودیم که یکی از دوستای ممد زنگ زد و گفت که بیاد کارش داره. توی میدون شهر بهش گفته بود بیاد. رفتیم اونجا دیدیم یه دویست سصد نفر جمع شدن و اعصابها داغون و خون از چشاشون داره میزنه بیرون اینا کسایی بودن که به کاندید پیروز رای نداده بودن و الان ریخته بودن تو خیابون. اولین کاری هم که کردن خیابون رو بستن بعدم شروع کردن به شعار دادن اون اوایل شعاری هنوز مرسوم نبود فقط داد و بیداد بود مرگ بر دیکتاتور میگفت و تقلب تقلب. اوایل فکر کردم یه چند دقیقه طول میکشه و تموم منتها این جمعیت نیومده بودن که فقط خشم و عصبانیتشون رو روی یه چیزی و یه کسی خالی کنن. اومده بودن که کار ناتمومشون رو تموم کنن. اونم پایین انداختن رئیس جمهوری بود که با رای اومده بود ولی حاضر نبود با رای مردم بره. خلاصه یه یک ساعتی طول کشید بستن خیابون و اتیش درست کردن جمعیت هم کم کم زیاد شد شاید حدود هزار هزار و پونصد نفری شده بودن. وقتی که یکم جمعیت زیاد و شد و مردم خودشون تونستن یه نظمی به خودشون بدن. دیگه وایسادن و شعار دادن اکتفا نمی داد. یه چند تایی از جونها اول جمعیت جمع شدن و دستبند سبز و ارچه های سبز گرفتن دستشون و دستهاشون رو به هم قفل کردن و شدن پیش اهنگ جمعیت و شروع کردن به طرف بالای خیابون حرکت کردن ردم هم پشت سرشون صف گرفتن و با شعار دادن و اعتراض دنبالشون راه افتادن
چون جمعیت خودجوش بود و یهو اتفاقات افتاد بری هم از پلیس و لباس شخصی و این چیزها نبود مردم هم عصبانی تر از این بودن که کسی بتونه جلوشون رو بگیره. خلاصه اون شب تا حدود یازده دوازده تو خیابون به شعار دادنو اعتراض و آتیش زدن گذشت. من که زیاد هنوز توی حال و هوای اینکه چی شده نبودم اما ممد خیلی راحت تر شده بود....

دروغگو کیست و دروغ چیست؟

احتمالا همه ی ما آن مناzره آخرین را به خاطر داریم که خودش به تنهایی اجرا کردو اسمش هم lناظره بود. و احتمالا تنها چیزی که از آن به خاطر داریم دویست سیصد کلمه ی دروغ بود که مرتب تکرار می شد. آیای فلان چیز دروغ اس ایا فلان کار دروغ است ایا دروغ است و ایا دروغ است. حالا من میخوام همان مناظره را این بار خودم به تنهایی تکرار کنم. هر چند ما اخرشم نفهمیدم مگر یه نفری هم میشه مناظره کرد؟!! ها

از جمله ی و نتیجه ی اخر ک ه اوشون فرمودند. دروغگو ترسو است و فرمودند که خودشون ترسو نیستند شروع میکنی

اول سلام و علیک و این حرفا
بعد
آیا انکه با هلیکوپتر می اید دروغگو است؟
ایا انکه چماق به دست دارد دروغگو است؟
ایا اینکه با توپ و تانک می آید دروغگو است؟
آیا آنکه میشکد و می برد و میدرد دروغگو است ؟
آیا انکه فیلتر می کند دروغگو است؟
آیا انکه مسدود می کند و می بندد دروغگو است؟
آیا انکه نمیتواند مصاحبه اش را تمام کند دروغگو است؟
ایا انکه در قرن بیست و یک فوتبال سیاه و سفید نشان میدهد دروغگو است؟
آیا خیابانی دروغگو است؟
آیا هاله نور دروغ است؟ اونو که همه دیدن دیگه
آیا احمد خاتمی با اون هیلکش دروغگو است؟
آیا دانشجو با مدرک دکتراش دروغگو است؟
آیا روابط ما با دنیا مخصوصا چاوز و اسد دروغ است؟
آیا ورشکستگی چایکاران و رونق سیب زمینی دروغ است؟
آیا برنج محسن قدش بلند نیست؟
آیا شکوفای اقتصادی دروغ است؟ (البته شکوفایی اقتصاد کشور دوست و برادر چین
اصلا به من می یاد دروغ بگم؟
اصلا دلتون می یاد به من بگید دروغگو؟
اصلا دروغ چی هست؟

ابطحی دروغ گفت کاریش نداشتین گیر دادن به من چرا؟

امضا
ا.ن

کارمان رو تمام کنیم

پس از موفقیت بزرگی که در تظاهرات دیروز داشتیم. نباید فکر کنیم که کارمان تمام شده. خیر تازه کار ما شروع شده. باید ویدیو ها عکس و هر چه از این روز تاریخی در آرشیو موبایل و دوربینمان داریم با تمام دنیا به اشتراک بگذاریم. اگر فیلم هایتان را در یوتوب آپلود می کنید کار خوبی است اما بعد از آپلود کردن حتما لینکش را برای شبکه های مهم دنیا مثل سی ان ان فاکس نیوز msnbc france24 و سایر شبکه های دنیا بفرستید. اگر عکس هایتان را در اینترنت قرار میدهید .حتما لینکشان را برای تمام دوستان خود بفرستید .دوستانی که در شهرهای کوچکتر هستند را از طریق ادد لیست مسنجرتان یا ایمیل و هر طریق دیگری که می دانید اگاه کنید. حرکت دیروز نقطه ی مثبتش این بود که نه تنها تهران بلکه تمامی شهرها در آن جضور داشتند پس دوستان شهرستانی وظیفه ی سنگین تری دارند. باید اخبار مربوط به تظاهرات اصفهان شیراز مشهد تبریز و سایر شهرها را در اولویت قرار داد تا همه گیر بودنش در ایران به به گوش دنیا برسانیم. اگر عضو شبکه های اجتماعی هستید مثل فیس بوک یا تویتتر سعی کنید حداقل یکی دو خبر مهم از شهرستان ها را در صفحه ی خود قرار دهید تا همه مطلع شوند و اگر در بالاترین و نظایر این هستید حما به لینک های مربوط به آنچه در شهرستان ها گذشته اهمیت بیشتری بدهید. نباید گذاشت که کسی تصور کند انچه در ایران اتفاق می افتد مخصوص تهران است . هر چند دوستان و یاران تهرانی واقعا سنگ تمام گذاشتند.راه بهتر اطلاع رسانی پخش کردن بالانامه است روزنامه ی اینترنتی که مهمترین مسائل را در خو یکجا دارد. حتما آن را دریافت کنید و در فضاهای مختلف اینترنت اپلود کنید و لینک دانلودش را به همه بدهید اینطوری همه میتوانند به اطلاعات موثق و جدید به راحتی دسترسی داشته باشند.

من و اتاق 2150 - قسمت دوم

بعد از رای دادن رفتیم و توی پارک نشستیم. از اینکه تو انتخابات شرکت کرده بودم هیچ حسی نداشتم. با اینکه بار اولم بود و قاعدتا باید یه حس خاصی یه شوری یه چیز داشته باشم.اما هیچ خبری از هیچ چیز نبود . دیده بودم که روزهای قبل طرفدارای نامزدها چه شور و هیجانی دارن و چه ذوق و شوقی برای اینکه مردم به کاندیدای اونا رای بدن چه بال بالی میزنن.
اما برام جالب بود روز انتخابات هیچکس دیگه توی این وادی ها نبود و خیلی اروم و راحت اومد بودن فقط رای بدن.انگار همه مطمئن بودن که نامزدشون رای خودش رو اورده و برنده شده.
به ممد گفتم خوب حالا این دوتای رای ما چی شد بیخودی اومدیم یه یک ساعی معطل شدیم و تو صف وایسادیم.
گفت این دو تا رای هیچ کاری شاید نکنه اما مجموع آرا رو میبره بالا و اون هست که مهمه. خودت فکرش رو بکن رئیس جمهور ده میلیونی داریم ئیس جمهور بیست میلیونی هم داریم .این رای ما قدرت برنده رو بالا میبره. گفتم خوب این برنده حالا کی هست؟
یه نگاه چپی بهم کرد یکم پیچ و تاب داد تو ابروهاش گفت: یعنی تو نمیدونی؟خنده ام گرفت گفتم چرا میدونم. حالا فکر میکنی چقدر رای بیاره؟ گفت نمیدونم ولی یه چیزی تو مایه های خاتمی رو میزنه فکر کنم بالای بیست میلیون بیاره.
یه کمی فکر کردم و جوب دادم اگه اینقدر رای بیاره خیلی خوبه یه پشتوانه قوی داره. ولی فکر میکنی اون که الان سر کار هست بذاره؟
اخه قبل از انتخابات خیلی حرف زدیم در مورد تقلب و این حرفا. گفت معلومه دوست نداره که از ریاست بیفته . منتها اختلاف اونقدر هست که نتونه تقلب کنه.
یه خورده دیگه تو همین وادی ها صحبت کردیم و بعدشم بی خیال سیاست شدیم و شروع کردیم تو سرو کله ی همدیگه زدن.
بعدش راه افتادیم و رفتیم خونه. میدونستیم که نتیجه ها قراره اخر شب اعلام بشه. من که زیاد برام مهم نبود منتها ممد خیلی براش مهم بود گفت که نتیجه ها رو بهم زنگ میزنه میگه.
خلاصه تا اخر شب به بیکاری و این حرفا گذروندیم. اخر ترم هم بود امتحانات سنگینی داشتیم منتها حوصله ی درس خوندن رو اصلا نداشتم.
اخرای شب بود حدود ساعت یک و دو بود فکر کنم که ممد زنگ زد گفت تلویزون رو روشن گن و ببین تلویزون رو روشن کردیم و منم مثل چند میلیون نفر دیگه خشکم زد.البته من کمتر ولی اون چند میلیون نفر احتمالا و مطمئنا بشتر شوکه شده بودن. هنوز رای ها رو نشمرده سه میلیونی جلو افتاده بود.....

من و اتاق 2150 - قسمت اول

روی مبل دراز کشیده بودم. حال و حوصله ی هیچ کاری رو هم نداشتم. فقط می خواستم تمام حس های چند گانه ای که دارم از بین برم که یه چند لحظه راحت باشم. یهو موبایل لعنتی زنگ زد . دوستای زیادی ندارم. یا شایدم بهتر بگم دوستی ندارم. پس یا میتونست اشتباه گرفته باشه یا اینکه ممد هست که زنگ زده به زور ما رو بکشون یه جایی واسه تفریح و سرگرمی.
ممد تنها دوستم هست که اونم اگه اصرار و سماجت خودش نبود که هنوز باهام رابطه داشته باشه خیلی وقت پیش بی خیالمون میشد. اخه من کلا ادم منزوی و تهایی هستم و ازز هیچ چیز اندازه ی این که تها باشم لذت نمیبرم.
گوشی موبایلم رو برداشتم که ببینم کی هست. بله خود ممد هست.
حال و احوال اولی رو کردیم و ازش پرسیدم که چیکار داره؟ گفت که کار خاصی نداره بیکار بوده اومده پشت در خونه یکم با هم حرف بزنیم .منم با بی میلی گفتم که منتظر باشه الان میام دم در.
رفتم دم در و دوباره سلام علیک کردیم و چه خبر و چی شده و این حرفا .
گفت که اومده بره رای بده . گفتم خوب میرفتی اومدی اینجا چرا؟ گفت که اومده با هم بریم تنهایی رای دادن حال نمیده. گفتم بی خیال رای کیلو چنده. خلاصه دوباره بحث انتخاباتی و سیاسی شروع شد و به زور و اصرار ما هم مجبور شدیم اماده شیم که بریم رای بدیم.
رفتیم مسجد سر کوچه دیدم یا خدا چه خبره ه صف شصت هفتاد نفری وایسادن که برن رای بدن. بهش گفم بی خیال بیا برگردیم فوقش بعدا می یاییم گفت که نه بابا امروز هر وقت بیای شلوغه
خلاصه وایسادیم تا نوبتمون بشه. که خودش یه فیلم و ماجرایی بود.
نزدیکای صندوق که رسیدیم دیدم یه چند نفری نشستن و دارن شناسنامه مردم رو میگیرن و مهر میزنن و سریال مریالهاش رو از تو لپ تاپ میکشن بیرون و کلی دنگ وفنگ اضافی به ممد گفتم اینا دیگه نمیدونن چیکار کنن. اخه هر چیزیرو که به زور به تکنولوژی ربط نمیدن. همون مهر انتخابات و این حرفا کافیه. حالا سیستم و اینها کشکه دیکه یارو اگه کارت ملی نداشتی شناسنامه میگرفت بعد از تو سیستم تطبیق میداد با کارت لی ات و این حرفا که مثلا درست و درمون باشه و یه وقت خدای ناکرده تقلبی نشه.
خلاصه برگه رو گرفتیم و رفتیم نوتیم فلانی و رفیقمون هم نوشت همون فلانی و انداختیم تو صندوق. ولی یه چیز که رام عجیبه اینه که تو ایران خیلی راحت میشه فهمید کی به کی رای داده از روی سریال برگه های رای.
خلاصه از در حوزه که زدیم بیرون گفتم بیا اینم از رای الان همه چیز مملکت رو درست کردیم رفت. حالا بریم یه جا بشینیم یکم استراحت کنیم. گفت باشه و رفتیم که تو پارک نزدیک محله یه تفریحی بکنیم....

من و اتاق 2105

این داستان من است از زندگی در مکانی که آخرین نقطه اش مکانی بود به نام اتاق بیست و یک، پنجاه

حکایت ماری که اژدها خواهد شد.

خیلی راحت و ساده بگم در رابطه با سپاه و خامنه ای. ماری که امروز خامنه ای دارد بهش پر و بال میدهد همین روزها است که اژدهای هفت سری خواهد شد که اولین طعمه اش خود رهبری است.
هر چند در همین ایام نیز گاها میبینیم که سپاه کار خود و حرف خود را میزند و به رهبری نیز کاری ندارد. نمونه ی مستندش حرفهایی است که خامنه ای در نماز جمعه زد و اعلام کرد که رهبران این اعتراضات را وابسته به خارج نمیداد و دقیقا روز پس از آن فرمانده ی سپاه این حرف را رد کرد و اعلام کرد که تمامی این افراد وابستگان به اجانب هستند.