۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

من و اتاق 2150 - قسمت چهارم


اون شب بعد از اعتراضات خیابونی که البته آخرش با درگیری کوچیک با برادران ارزشی تموم شد. دو تایی رفتیم خونه. تو راه هیچ حرفی نزدیم .چون واقعا حوصله اش رو نداشتیم و در ضمن چیزی هم بای بحث نبود. یه جورایی انگار دنیا به آخر رسیده بود. نمیدونم چرا ولی واسه منم که زیاد توی وادی انتخابات و اینها بودم تحمل کردن این ادم که بخواد چهار سال دیگه هم حکومت داری کنه غیر ممکن بود. چه برسه به اونایی که انتخابات براشون خیلی جدی بود. خلاصه اون شب رفتیم خونه . و از اونجایی که دولت محترم همه چیز رو قطع کرده بود حتی موبایل ها هم از کار افتاده بودن ما برگشته بودیم به دنیای عصر حجری و اگه با کسی کار داشتیم یا باید بی خیال می شدیم یا پا میشدیم میرفتیم در خونه اش.خلاصه به زور نشستیم پای تلویزون خودمون بلکه یه چیزی داشته باشه ما رو از این حال و هوا در بیاره .هر چند که هیچ وقت امیدی به این صدا و سیما نمیشد داشت. به محض روشن کرد انگار نه انگار که خبری شده باشه. بالا و پایین صفحه رو گل و بلبلی کرده بودن و چپ و راست امار وپیام تبریک میدادن و از حضور پر شور و دشمن شکن صحبت می کردن .حالام داشت به هم میخورد با عصبانیت تلویزون رو خاموش کردو کنتترلش رو پرت کردم گوشه اتاق .حالم از هر چی سیاست و ادم سیاسی بود به هم میخورد. خلاصه اون شب رو به زور وبدبختی گرفتیم خوابیدیم که ببینیم فردا چی پیش می یاد.
فردا صبح که بیدار شدم. اول پریدم ببینم تلفن و موبایلم چطوره خدا رو شکر وصل شده بود ولی بازم از پیامک خبری نبود پارازیت ماهواره هم همچنان ادامه داشت. انتظاری نداشتم اما با یکم امید رفتم نشستم پشت کامپیوتر ببینم تو اینترنت چه خبره. اولین کار باز کردم مسنجر بود که خدا رو شکر یه فضایی برای دست چین کردن دوستان داره. اما خوب مسنجر رو هم قطع کرده بودن. به بدبختی تا یه راه برا باز کردنش پیدا کردم دیدم اولین پیامهایی که برام گذاشتن داد و بیداد ها و فحش هایی بود که نثار کاندید پیروز کرده بودن و عواملی که ملت عقیده داشتن برا تقلب کردن کمکش کردن.
من همیشه جزئیات ر توجه میکن. یه پیام بود که خیلی برام جالب بود یه نفر پیغام برا همه فرستاده بود که لطفا اون شصت و چند درصدی که به کاندید پیروز دادن پیغام بدن تا بفهمم راست میگن. بالاخره مشت نمونه خروار هت دیگه این شصت و چند درصد از تو فضا که نیومدن باید توی مسنجر و اینترنت هم همین نسبت با یکم بالا و پایین رعایت شده باشه. خلاصه ما هم همین پیام رو برا همه فرستادیم که ببینم جوابش چی می یاد. اما به جز چند تا فحش برای اون کاندید چیزه دیگه ندیدم.
خلاصه یکم توی سایت ها چرخی زدیم و دیدیم که بهت و حیرت فقط تو شهر ما نیست کل ایران رو این بهت فرا گرفته. یکم جستجو کردم ببینم خوب الان مردم چیکار میکنن که دیدم یه چند تا پیغام اومده که نوشتن ما طاقت دزدیدن رای خودمون رو نداریم میریم که رایمون رو پس بگیریم. داشتم به این فکر میکردم که چطوری میخوان رای خودشون رو پس بگیرن که ممد بهم زنگ زد و گفت بیا دم در بریم یه جایی. گفتک کجا گفت میخوام برم رایی که انداختم تو صندوق رو پس بگیرم! کلی تعجب کردم . اماده شدم و با هم رفتیم بیرون گفتم خوب الان کجا میریم . گفتت میریم پیش اون کسی که بهش رای دادم تا رایم رو پس بگیرم. همینطوری داشتیم پیاده می رفتیم که رسیدیم به میدون. دیدم یه جمعیتی حدود دو سه هزار نفر جمع شدن و دارن شعار میدن. ما هم رفتیم قاطی جمعیت و شروع کردیم به شعار دادن. جمعیت شروع به حرکت کرد تا رسیدیم به میدون اصلی اونجا دیگه جمعیت خیلی زیاد شد شاید حدود هشت نه هزار نفری میشدن. خیابون رو پلیس بسته بود و بیشتر از اون نمیشد جلو رفت. مردم سعی میکردن پیش هم بمونن تا مشکلی پیش نیاد اما یکم که گذشت مامورای لباس شخصی با موتور و ماشین هاشون رسیدن و بدون هیچ مقدمه ای ریختن وسط جمعیت و انگار که ما ارث پدرشون رو خورده بودیم ملت رو میزدن. قبلا هم دیده بوم که مردم رو نیروهای ضد شورش میزدن. نتها ینها که لباس شخص بودن به قصد کشتن میزدن و اصلا هیچی حالیشون نبود.خلاصه اینطوری که شد جمعیتم هیجانی شد و ملت شروع کردن با هر چی دم دست بود به لباس شخصی ها درگیر شدن. چیز خاصی که نبود جز سطل های اشغال که اتیششون زدن و سنگ و تیکه اجر. یکم که اوضاع بالا گرفت خود موتوری ها ترس ورشون داشت و رفتن عقب همچین که جمعیت غالب شد و برادرای ذوب شده رو پس زد. دیگه نمیشد جمعیت رو کنترل کرد و مردم شروع کردن به شعارهای تند دادن .اوضاع کم کم پیچیده شده بود و هیچ کس نمیدونست داره چیکار میکنه . تو همین شلوغ پلوغی ها بود که من ممد رو گم کردم و ندیدمش دیگه کجا رفتو اینها. یکم که جمعیت شلوغ تر شد بازم لباس شخصی ها و امنیتیها ریختن وسط جمعیت اما این دفعه مردم عصبانیتشون بیشتر شده بود و به جای فرار باهاشون در گیر شدن. حکایت غریبی هست دعوا با دست خالی با مامورهایی که شوک برقی دارن و اسپری و باتوم. خلاصه درگیری که زیاد شد چند تایی گاز اشک اور زدن پلیس ها و تو همین حین یکی دو تا از موتوری ها رو مردم گرفتن بعد از کتک مفصلی که یکی دو تاشون خوردن موتورهاشون رو مردم اتیش زدن تا پلیس و امنیتی ها نتونن جلوتر بیان. یکی دو ساعتی همین طوری جنگ و دعوا ادامه داشت تا اینکه دیگه مردم خیلی زیاد شدن شاید حدود دده دوازده هزار نفری شدن و دیگه این جمعیت رو هیچکس نمیتونه کنترل کنن .خلاصه چند نفری که تونستن با داد و بیدا جمعیت رو متوجه کنن اعلام کردن که پهلوی هم باشین میریم به سمت ستاد انتخاباتی تا ببینیم باید چیکار کرد. خلاصه جمعیت شروع به یه حرکت منظم کرد و به سمت ستاد راه افتادو توی مسیر هم شعارهایی مثل رای منو پس بدین و اینها میدادن و هر جا هم پلیس وایساده بود شعار حمایت حمایت و تشکر تشکر میدادن و باز ادامه میدادن خلاصه یه نیم ساعتی طول کشید تا رسیدیم در ستاد انتخاباتی اونجا دیگه شدت فریاد اینقدر بالا رفت که گوش رو کر می کرد تا اینکه یکی از مسئول های ستاد اومده بیرون و اعلم که کاندیدای منتخب شما فردا قراره ساعت پنج عصر توی همین میدون پایین سخنرانی کنه پس بیرن و فردا همتون حاضر باشید تا خود کاندیدا بگه در رابطه با این تقبل باید چیکار کرد. جمعیت یه نیم ساعتی همون جا موند و بعدش توی دسته های کوچیکتر متفرق شد. منم که توی تمام مسیر چشمم دنبال ممد میگشت بدون اینکه پیداش کنم برگشتم خونه ببینم باید چیکار کنم. با خودم تو راه فکر میکردم که ین جمعیت که این هیجان رو داره فکر نکنم به این راحتی ها بی خیال انتخابات بشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر